محل تبلیغات شما

ترجیح بند هاتف اصفهانی . برگه ی سوم

ترجیح بند هاتف اصفهانی . بند چهارم

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق رو آری
همه آفاف گلستان بینی
بر همه اهل این زمین بمراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
بی سر و پا گدای آنجا را
سر ز ملک جهان گران بینی
هم در آن پا قومی را
پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر جمعی را
بر سر از عرش سایبان بینی
دل هر ذره که بشکافی
آفتابش در میان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو آستین فشان بینی
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی
وانچه نادیده چشم آن بینی
تا بجایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

 

بند پنجم ترجیح بند هاتف اصفهانی

یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولوالابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
کوروش قاید و عصا طلبی
بهر این راه روشن هموار
چشم بگشا به گلستان و ببین
جلوه آب صاف در گل و خار
ز آب بیرنگ صد هزاران رنگ
لاله و گل نگر در این گار
پا براه طلب نه  و  از عشق
بهر این راه توشه ای بردار
یار گو بالغدو والاصال
یار جو بالعشی و الابکار
شود آسان ز عشق کاری چند
که بود پیش عقل بس دشوار
صد رهت لن ترانی ار گویند
باز میدار دیده بر دیدار
تا بجایی رسی که می نرسد
پای اوهام و پایه افکار
بار یابی به محفلی کانجا
جبرییل امین ندارد بار
این ره این توشه ی تو این منزل
مرد راهی اگر ، بیاد بیار
ور نه ای مرد راه چون دگران
یار میگوی و پشت سر میخار
هاتف ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
از می و جام و ساقی و مطرب
وز مغ و دیر و شاهد و ر
قصد ایشان نهفته اسراریست
که به ایماء کنند گاه اظهار
گر بری پی به رازشان دانی
که همین است سر آن اسرار
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

ادامه دارد

 

ترجیح بند هاتف اصفهانی . برگه ی سوم

ترجیح بند هاتف اصفهانی . بند چهارم

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق رو آری
همه آفاف گلستان بینی
بر همه اهل این زمین بمراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
بی سر و پا گدای آنجا را
سر ز ملک جهان گران بینی
هم در آن پا قومی را
پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر جمعی را
بر سر از عرش سایبان بینی
دل هر ذره که بشکافی
آفتابش در میان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو آستین فشان بینی
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی
وانچه نادیده چشم آن بینی
تا بجایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

 

بند پنجم ترجیح بند هاتف اصفهانی

یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولوالابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
کوروش قاید و عصا طلبی
بهر این راه روشن هموار
چشم بگشا به گلستان و ببین
جلوه آب صاف در گل و خار
ز آب بیرنگ صد هزاران رنگ
لاله و گل نگر در این گار
پا براه طلب نه  و  از عشق
بهر این راه توشه ای بردار
یار گو بالغدو والاصال
یار جو بالعشی و الابکار
شود آسان ز عشق کاری چند
که بود پیش عقل بس دشوار
صد رهت لن ترانی ار گویند
باز میدار دیده بر دیدار
تا بجایی رسی که می نرسد
پای اوهام و پایه افکار
بار یابی به محفلی کانجا
جبرییل امین ندارد بار
این ره این توشه ی تو این منزل
مرد راهی اگر ، بیاد بیار
ور نه ای مرد راه چون دگران
یار میگوی و پشت سر میخار
هاتف ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
از می و جام و ساقی و مطرب
وز مغ و دیر و شاهد و ر
قصد ایشان نهفته اسراریست
که به ایماء کنند گاه اظهار
گر بری پی به رازشان دانی
که همین است سر آن اسرار
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

ادامه دارد

 

ترجیح بند هاتف اصفهانی . برگه ی سوم

ترجیح بند هاتف اصفهانی . بند چهارم

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق رو آری
همه آفاف گلستان بینی
بر همه اهل این زمین بمراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
بی سر و پا گدای آنجا را
سر ز ملک جهان گران بینی
هم در آن پا قومی را
پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر جمعی را
بر سر از عرش سایبان بینی
دل هر ذره که بشکافی
آفتابش در میان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو آستین فشان بینی
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی
وانچه نادیده چشم آن بینی
تا بجایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

 

بند پنجم ترجیح بند هاتف اصفهانی

یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولوالابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
کوروش قاید و عصا طلبی
بهر این راه روشن هموار
چشم بگشا به گلستان و ببین
جلوه آب صاف در گل و خار
ز آب بیرنگ صد هزاران رنگ
لاله و گل نگر در این گار
پا براه طلب نه  و  از عشق
بهر این راه توشه ای بردار
یار گو بالغدو والاصال
یار جو بالعشی و الابکار
شود آسان ز عشق کاری چند
که بود پیش عقل بس دشوار
صد رهت لن ترانی ار گویند
باز میدار دیده بر دیدار
تا بجایی رسی که می نرسد
پای اوهام و پایه افکار
بار یابی به محفلی کانجا
جبرییل امین ندارد بار
این ره این توشه ی تو این منزل
مرد راهی اگر ، بیاد بیار
ور نه ای مرد راه چون دگران
یار میگوی و پشت سر میخار
هاتف ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
از می و جام و ساقی و مطرب
وز مغ و دیر و شاهد و ر
قصد ایشان نهفته اسراریست
که به ایماء کنند گاه اظهار
گر بری پی به رازشان دانی
که همین است سر آن اسرار
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

ادامه دارد

 

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی ششم

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی پنجم

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی چهارم

سر ,بند ,عشق ,هاتف ,بینیآنچه ,یکی ,بند هاتف ,ترجیح بند ,هاتف اصفهانی ,و هیچ ,اله الا ,امین ندارد باراین ,میخارهاتف ارباب معرفت ,رقصد ایشان نهفته ,ایشان نهفته اسراریستکه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ابزار دقیق