محل تبلیغات شما

بند دوم ترجیح بند هاتف اصفهانی

 


از تو ای دوست نگسلم پیوند
گر به تیغم برند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شکر خند
ای پدر پند کم ده از عشقم
که نخواهد شد اهل ، این فرزند
پند آنان دهند خلق. ای کاش
که ز عشق تو میدهندم پند
من ره کوی عافیت دانم
چکنم کاو فتاده ام به کمند
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم ای دل بدام تو در بند
ای که دارد به تار رت
هر سر موی من جدا پیوند
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و روح قدس نهند
ره به وحدت نیافتن تا کی
ننگ تثلیث بر یکی تا چند
لب شیریت گشود و با من گفت
وز شکر خنده ریخت آب از قند
که گر از سر وحدت آگاهی
تهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افکند
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند
      که یکی هست و هیچ نیست جز او
      وحده لا اله الا هو

 

بند سوم ترجیح بند هاتف اصفهانی


دوش رفتم به کوی باده فروش
ز آتش عشق دل به جوش و خروش
محفلی نغز دیدم و روشن
میر آن بزن پیر باده فروش
چاکران ایستاده صف در صف
باده خواران نشسته دوش به دوش
پیر در صدر و می کشان گردش
پاره ای مست و پاره ای مدهوش
سینه بی کینه و درون صافی
دل پر از گفتگو و لب خاموش
همه را از عنایت ازلی
چشم حق بین و گوش راز نیوش
سخن این به آن هنییا لک
پاسخ آن به این بادت نوش
به ادب پیش رفتم و گفتم
ای ترا دل قرار گاه سروش
گوش بر چنگ و چشم بر ساغر
آرزوی دو در آغوش
عاشقم ، دردمندم ، و حاجتمند
درد من بنگر و به درمان کوش
پیر خندان به طنز با من گفت
ای ترا پیر عقل حلقه به گوش
تو کجا ما کجا که از شرمت
دختر رز نشسته برقع پوش
گفتمش سوخت جانم آبی ده
و آتش من فرو نشان از جوش
دوش می سوختم ازین آتش
آه اگر امشبم بود چون دوش
گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان زیاده منوش
جرعه ای در کشیدم و گشتم
فارغ از رنج عقل و محنت هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم
مابقی را همه خطوط و نقوش
ناگهان در صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

ادامه دارد .

بند دوم ترجیح بند هاتف اصفهانی

 


از تو ای دوست نگسلم پیوند
گر به تیغم برند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شکر خند
ای پدر پند کم ده از عشقم
که نخواهد شد اهل ، این فرزند
پند آنان دهند خلق. ای کاش
که ز عشق تو میدهندم پند
من ره کوی عافیت دانم
چکنم کاو فتاده ام به کمند
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم ای دل بدام تو در بند
ای که دارد به تار رت
هر سر موی من جدا پیوند
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و روح قدس نهند
ره به وحدت نیافتن تا کی
ننگ تثلیث بر یکی تا چند
لب شیریت گشود و با من گفت
وز شکر خنده ریخت آب از قند
که گر از سر وحدت آگاهی
تهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افکند
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند
      که یکی هست و هیچ نیست جز او
      وحده لا اله الا هو

 

بند سوم ترجیح بند هاتف اصفهانی


دوش رفتم به کوی باده فروش
ز آتش عشق دل به جوش و خروش
محفلی نغز دیدم و روشن
میر آن بزن پیر باده فروش
چاکران ایستاده صف در صف
باده خواران نشسته دوش به دوش
پیر در صدر و می کشان گردش
پاره ای مست و پاره ای مدهوش
سینه بی کینه و درون صافی
دل پر از گفتگو و لب خاموش
همه را از عنایت ازلی
چشم حق بین و گوش راز نیوش
سخن این به آن هنییا لک
پاسخ آن به این بادت نوش
به ادب پیش رفتم و گفتم
ای ترا دل قرار گاه سروش
گوش بر چنگ و چشم بر ساغر
آرزوی دو در آغوش
عاشقم ، دردمندم ، و حاجتمند
درد من بنگر و به درمان کوش
پیر خندان به طنز با من گفت
ای ترا پیر عقل حلقه به گوش
تو کجا ما کجا که از شرمت
دختر رز نشسته برقع پوش
گفتمش سوخت جانم آبی ده
و آتش من فرو نشان از جوش
دوش می سوختم ازین آتش
آه اگر امشبم بود چون دوش
گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان زیاده منوش
جرعه ای در کشیدم و گشتم
فارغ از رنج عقل و محنت هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم
مابقی را همه خطوط و نقوش
ناگهان در صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش
       که یکی هست و هیچ نیست جز او
       وحده لا اله الا هو

ادامه دارد .

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی ششم

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی پنجم

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی چهارم

ای ,بند ,یکی ,تو ,، ,ز ,ترجیح بند ,بند هاتف ,هیچ نیست ,وحده لا ,لا اله ,صفباده خواران نشسته ,درمان کوشپیر خندان ,صوامع ملکوتاین حدیثم ,باده فروشچاکران ایستاده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

(روستای اسفید بخش بام صفی آباد (تاتار