محل تبلیغات شما

ترجیح بند هاتف اصفهانی . برگه ی اول

ترجیح بند هاتف اصفهانی یک منظومه ی جاودانی است با الفاظ شیرین و بسیار
پخته همراه با تعبیرهای صوفیانه
که مشتمل بر پنج بند است
در تمام این منظومه ی بدیع سخن از عشق با لحنی گرم و پرشور است ،
و از همان ابتدا دم از سوز عشق می زند
و هر جا روی می نهد در آتش عشق می سوزد
دوش از سوز عشق و جذبه ی شوق
هر طرف می شتافتم حیران
عین القضات همدانی می گوید :
عشق آتش است هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد ، هر جا رسد سوزد و به
رنگ خود درآورد .
مولوی می گوید :
عشق آن شعله ست کو چون برافروخت
هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت

 

بند اول ترجیح بند هاتف

ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر
دل رهاندن ز دست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو راه پر آشوب
درد عشق تو درد بی درمان
بندگانیم جان و دل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اینک دل
ور سر جنگ داری اینک جان
چشم بد دور خلوتی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران
دوش از شور عشق و جذبه شوق
هر طرف می شتافتم حیران
آخر کار شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
هر طرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور موسی عمران
پیری آنجا به آتش افروزی
به ادب گرد پیر مغ بچگان
همه سیمین عذار و گل رخسار
همه شیرین زبان و تنگ دهان
چنگ و عود و دف و نی و بربط
شمع و نقل و می و گل و ریحان
ساقی ماهروی مشکین موی
مطرب بذله کوی خوش الحان
پیر پرسید کیست این ، گفتند
عاشقی بیقرار و سرگردان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آنجا به گوشه ای پنهان
گفت جامی دهیدش از می ناب
گر چه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتش پرست و آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش
سوخت
       هم کفر
        از آن و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می شنیدم از اعضاء
همه حتی الورید و الشریان
     که یکی هست و هیچ نیست جز او
      وحده لا اله الا هو

ادامه دارد

ترجیح بند هاتف اصفهانی . برگه ی اول

ترجیح بند هاتف اصفهانی یک منظومه ی جاودانی است با الفاظ شیرین و بسیار
پخته همراه با تعبیرهای صوفیانه
که مشتمل بر پنج بند است
در تمام این منظومه ی بدیع سخن از عشق با لحنی گرم و پرشور است ،
و از همان ابتدا دم از سوز عشق می زند
و هر جا روی می نهد در آتش عشق می سوزد
دوش از سوز عشق و جذبه ی شوق
هر طرف می شتافتم حیران
عین القضات همدانی می گوید :
عشق آتش است هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد ، هر جا رسد سوزد و به
رنگ خود درآورد .
مولوی می گوید :
عشق آن شعله ست کو چون برافروخت
هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت

 

بند اول ترجیح بند هاتف

ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر
دل رهاندن ز دست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو راه پر آشوب
درد عشق تو درد بی درمان
بندگانیم جان و دل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اینک دل
ور سر جنگ داری اینک جان
چشم بد دور خلوتی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران
دوش از شور عشق و جذبه شوق
هر طرف می شتافتم حیران
آخر کار شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
هر طرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور موسی عمران
پیری آنجا به آتش افروزی
به ادب گرد پیر مغ بچگان
همه سیمین عذار و گل رخسار
همه شیرین زبان و تنگ دهان
چنگ و عود و دف و نی و بربط
شمع و نقل و می و گل و ریحان
ساقی ماهروی مشکین موی
مطرب بذله کوی خوش الحان
پیر پرسید کیست این ، گفتند
عاشقی بیقرار و سرگردان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آنجا به گوشه ای پنهان
گفت جامی دهیدش از می ناب
گر چه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتش پرست و آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش
سوخت
       هم کفر
        از آن و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می شنیدم از اعضاء
همه حتی الورید و الشریان
     که یکی هست و هیچ نیست جز او
      وحده لا اله الا هو

ادامه دارد

ترجیح بند هاتف اصفهانی . برگه ی اول

ترجیح بند هاتف اصفهانی یک منظومه ی جاودانی است با الفاظ شیرین و بسیار
پخته همراه با تعبیرهای صوفیانه
که مشتمل بر پنج بند است
در تمام این منظومه ی بدیع سخن از عشق با لحنی گرم و پرشور است ،
و از همان ابتدا دم از سوز عشق می زند
و هر جا روی می نهد در آتش عشق می سوزد
دوش از سوز عشق و جذبه ی شوق
هر طرف می شتافتم حیران
عین القضات همدانی می گوید :
عشق آتش است هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد ، هر جا رسد سوزد و به
رنگ خود درآورد .
مولوی می گوید :
عشق آن شعله ست کو چون برافروخت
هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت

 

بند اول ترجیح بند هاتف

ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر
دل رهاندن ز دست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو راه پر آشوب
درد عشق تو درد بی درمان
بندگانیم جان و دل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اینک دل
ور سر جنگ داری اینک جان
چشم بد دور خلوتی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران
دوش از شور عشق و جذبه شوق
هر طرف می شتافتم حیران
آخر کار شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
هر طرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور موسی عمران
پیری آنجا به آتش افروزی
به ادب گرد پیر مغ بچگان
همه سیمین عذار و گل رخسار
همه شیرین زبان و تنگ دهان
چنگ و عود و دف و نی و بربط
شمع و نقل و می و گل و ریحان
ساقی ماهروی مشکین موی
مطرب بذله کوی خوش الحان
پیر پرسید کیست این ، گفتند
عاشقی بیقرار و سرگردان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آنجا به گوشه ای پنهان
گفت جامی دهیدش از می ناب
گر چه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتش پرست و آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش
سوخت
       هم کفر
        از آن و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می شنیدم از اعضاء
همه حتی الورید و الشریان
     که یکی هست و هیچ نیست جز او
      وحده لا اله الا هو

ادامه دارد

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی ششم

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی پنجم

ترجیح بند هاتف اصفهانی ، برگه ی چهارم

عشق ,هم ,تو ,آتش ,ی ,بند ,ترجیح بند ,و هم ,هر جا ,هاتف اصفهانی ,بند هاتف ,ریحانساقی ماهروی مشکین ,ماهروی مشکین مویمطرب ,تویی دلبردل رهاندن ,حیرانعین القضات همدانی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها